پاکستانیها در حالی که هنوز خبر مرگ «ملااخترمنصور» را تأیید نکرده و حتی یکی از روزنامههایشان مدعی دریافت پیامی صوتی از مولوی منصور مبنی بر زنده بودن او شده است، یک بازی خطرناک و غیراخلاقی را همزمان علیه تهران به راه انداختهاند. آنها مدعی شدهاند در کنار جسد رهبر طالبان گذرنامهای یافتهاند که حاوی تصویر وی اما با نامی دیگر بوده و در آن روادید، مهر ورود به ایران دیده میشود. همزمان با این اتهام موجی از حملات رسانهای علیه کشورمان آغاز شده و دولت افغانستان نیز عجولانه موضع گرفته و تأکید کرده مصمم است تا این اسناد را بدقت بررسی کند. بدتر از آن و برخلاف ارتباطات برادرانه دو کشور که اینروزها با سفر موفقیتآمیز «اشرف غنی» به تهران نیز سرعت بیشتری گرفته است، آقای مرتضوی، جانشین سخنگوی رئیسجمهور این کشور در بی بی سی فارسی بار دیگر تأکید کرد کابل بدنبال این اسناد بوده و ضمن آن هشدار داد روابط تهران باید با کابل دولتمدار باشد.
ادعاهای سرویسهای اطلاعاتی مبنی بر برخی مدارک که در صحنه جرم پیدا میشوند آشنایند؛ از گذرنامه مشهور 11 سپتامبر بگیرید تا گذرنامهای که پلیس فرانسه بموقع در جریان حملات تروریستی پاریس در خیابان پیدا کرد. با این همه موضع عجولانه دولتمردان کابل در این بازی و فریبکاری آشکار سرویس امنیتی پاکستان تلخ و تأسفبار است. به نظر میرسد اسلام آباد جز از طریق طالبان تحت حمایت خود، هر گاه اراده کند، به سادهترین شیوهها نیز میتواند دیپلماسی افغانستان را نیز به سمت و سوی مورد نظر خود هدایت کند.
در این ماجرا دهها نکته ظریف وجود دارد که ساختگی بودن این نمایش را آشکار میکند:
1- به اذعان خود مقامات پاکستانی ماشین مولوی منصور مورد هدف موشکهایی از یک پهپاد آمریکایی قرار گرفته و تصاویر دریافتی نیز حاکی از ماشین تکه تکه شده و جسدی نیمه خاکستر شده بود. با این وصف چطور یک گذرنامه سالم بدست پاکستانیها افتاده و آنهم چنان سالم که مهر ورود و خروج که در مواقع عادی هم اغلب خوانا نیست بدل به یک سند و دستاویز کرده است.
2- آیا اگر رهبری در سطح مولوی منصور بنا باشد به ایران بیاید، او را با گذرنامه و ویزا و مهر ورود و خروج میآورند؟ آیا خود آنها چنین خبطی را مرتکب میشوند و بعد هم گذرنامه جادویی که در اثر بمب و جایی که فولاد اتومبیل هم تکه تکه میشود، کاملاً سالم میماند، در جیب لباس خود به اینسو و آنسو میبرند؟ مهمتر آنکه آیا اصولاً جعل چنین گذرنامه و مهری برای ISI پاکستان سخت است؟
3- اسناد خود پاکستانیها هم نشان میدهد و در بی بی سی هم گفته شد که پیشتر مولوی منصور 18 بار با گذرنامه از فرودگاه کراچی به مقصد کشورهای دیگر سفر کرده است. چرا اسلام آباد اعلام نمیکند که آن سفرها را رهبر طالبان به چه کشورهایی رفته و مهمتر آنکه با چه گذرنامهای رفته و چطور برای رفت و آمد او در امنیتیترین فرودگاه این کشور هیچ مانعی بوجود نیامده است؟
4- رهبر طالبان در خاک پاکستان در حالیکه آزادانه تردد میکرده هدف قرار گرفته و آیا بهتر نیست رسانههای جهان و دولت افغانستان بجای جنجال بر سر این گذرنامه کاریکاتوری، پیگیری کنند که چطور رهبر یکی از مخوفترین گروههای تروریستی که خون هزاران بیگناه را ریخته و تحت تعقیب اکید، بویژه از سوی پلیس بینالملل بوده در خاک پاکستان بسادگی و آزادانه زندگی میکرده و در حال تردد بوده است؟ و جالبتر آنکه پس از خبر مرگ مولوی منصور رسانههای جهان و حتی برخی رسانههای خود پاکستان خبر از تشکیل شورای راهبری طالبان درحومه «کویته» احتمالاً برای انتخاب جانشین وی دادند. این یعنی رهبران اصلی تروریستهای منسوب به طالبان همچنان در خاک پاکستان مستقرند و آزادانه سرگرم تقویت خویش برای آدمکشیاند و جایی از حومه کویته امنتر برای جلسات و استقرار ستادی ندارند و...
5- چطور این گذرنامه بلافاصله پس از سفر مهم و حساس اشرف غنی به کابل توسط پاکستان پیدا میشود. سفری مهم که رقیب اصلی اسلام آباد نقش مهمی در آن داشته! یعنی درست زمانی که هندیها با کابل و تهران بر سر فعال کردن بندر «چابهار» برای مقصد اصلی ترانزیتی افغانستان به نتیجه میرسند و قرارداد میبندند، ناگهان این گذرنامه ظاهر میشود، قراردادی که عملاً بندر کراچی پاکستان را از رونق میاندازد و دهها میلیارد درآمد سالانه اسلام آباد را از رهگذر ترانزیت کالاهای افغانستان نابود میکند. آیا فهمیدن این شیطنت و این همزمانی برای جلوگیری از این تصمیم بزرگ اقتصادی سخت است؟!
باری اگر بخواهم این دلایل را مبنی بر نمایشی بودن این اقدام تا پایان بنویسم، به کتابی قطور بدل میشود. اما در این میانه آنچه تأسفبار است رفتار طرف افغانستانی است. آنها بخوبی همسایه جنوبی خود را میشناسند و سالهاست برای ممانعت از گسیل تروریستهای طالبان از طریق خاک پاکستان به داخل کشورشان، به هر دری زدهاند. با این همه حیرتآور است که چطور آنها بسادگی در این تله شیطانی میافتند و به جای رد کردن این اتهام و بیاعتنایی به آن و تأکید بر مناسبات پررونق با ایران، برعکس آن را جدی گرفته و از این رهگذر به چهرهها و رسانههای وابستهای که در داخل افغانستان، بشدت از نزدیکی کابل به تهران ناراحت و عصبانیاند میدان میدهند. بطوریکه نظر به نوع برخورد دولت در کابل، برخی رسانهها طی همین مدت کوتاه بر پایه همین مهر جادویی در آن گذرنامه ضد بمب، افسانههایی ساختهاند و هر دم بر شاخ و برگ آن میافزایند. آنهم در حالی که سخنگوی جناب اشرف غنی طی مواضع و سخنانی ناپخته در
بی بی سی عملاً با آنان همراهی میکند.
الحق و الانصاف ایران سالهاست بهترین مناسبات را با کابل داشته و از هیچ کمکی دریغ نکرده است. با این وصف امید بود برادران افغان خویشتنداری بیشتری از خود نشان دهند و پیش از هر موضعی ابتدا با تهران مذاکره و بقول مرتضوی اسناد را میان خود بررسی کنند و بعد در بی بی سی به تهران هشدار دهند که روابطش دولتمدارانه باشد. اگر بنا بود تهران نیز چنین رفتاری داشته باشد، خدا میداند چه بر سر روابط دو کشور برادر میآمد. چرا که ما فراموش نکردهایم مخوفترین تروریست و قاتل مردم ایران، یعنی «ریگی» بنا بر اسناد افشا شده و مسلم پس از ملاقات با آمریکاییها در پایگاهی در خاک افغانستان عازم دوبی و سپس قرقیزستان شد و گیر افتاد و در اعترافاتش نیز بارها اینرا گفت. بدتر از آن یادمان نرود بارها پهپادهای آمریکایی از خاک افغانستان به آسمان ایران نفوذ و تجاوز کردهاند که نشاندن و کنترل یکی از آنها عاقبت منجر به توقف این شیطنتهای آمریکاییها از خاک افغانستان علیه کشورمان شد. آیا در آنروزها هم تهران به کابل هشدار چنین و چنان داد و البته میدانیم چنین سوابقی بسیارند و مثنوی هفتاد من. اما حقیقت آن است که ما مناسبات برادرانه با عزیزان و برادران افغانستانی خود را هیچگاه با این شیطنتهای دیگران مخدوش نکردهایم. در پایان خوب است به عزیزان وزارت خارجه هم تأکید شود که لطفاً در مقابل این شیطنت پاکستانیها تکانی بخود بدهند و بیشتر از تکذیب خشک و خالی به آنها هشدار دهند که این رسم همسایگی و همجواری نیست و آخرالامر اینکه ایران و افغانستان فارغ از تمام این فریبکاریها همواره نشان دادهاند که دوست و دشمن خود را خوب میشناسند!